برگرفته از سلامت: شاید یکی از دغدغههای ذهنی زوجهای ناباروری که وقت و هزینه زیادی را صرف بچهدار شدن کردهاند این باشد که نمیشود قبل از ازدواج از قدرت باروری مطلع شد؟!
پاسخ به این پرسش آنقدرها هم ساده نیست زیرا بچهدار شدن پدیدهای چندعلتی است و مثلا نمیتوان ناتوانی جنسی یک مرد را قبل از ازدواج او سنجید یا متوجه بسته بودن لولههای رحم یک خانم قبل از ازدواج شد. میپرسید چرا؟ چون نمیشود از رحم یک دخترخانم عکس گرفت و با سونوگرافی هم باز یا بسته بودن لولهها معلوم نمیشود. باید منتظر بمانیم تا او ازدواج کند و بعد از رحم او عکسبرداری کنیم. اما تا حدودی میتوان گفت خانم یا آقا قدرت باروری دارد یا نه.
از آنجا که نیمی از مشکلات ناباروری به مردان و نیمی به خانمها مربوط است، یک آقا میتواند قبل از ازدواج آزمایش اسپرموگرام بدهد تا معلوم شود در مایع منی او اسپرم (سلول جنسی نر) وجود دارد یا نه و آیا اسپرمها قدرت حرکتی مناسب برای بارور کردن تخمک دارند یا ندارند؟ اما بسیاری از آقایان تمایلی ندارند این بررسی را انجام دهند. این آقایان باید بدانند همان اندازه که قدرت باروری خانم مهم است، سلامت سلولهای جنسی آنها هم اهمیت دارد. معمولا آقایان سلامت عمومی و قدرت مردانه و ظاهری خود را ملاک قرار میدهند، به همین دلیل از این نکته غفلت میکنند و به انجام بررسی مردانه تن نمیدهند. یک خانم هم با سونوگرافی از تخمدان و رحم میتواند سلامت قدرت باروری خود را بسنجد و متوجه شود تخمدانهای او سالماند یا نه. البته قاعدگی مرتب یک خانم هم تا حدی میتواند تاییدی بر سلامت دستگاه تناسلی او باشد. البته مبتلایان به تخمدان پلیکیستیک هم میتوانند با دارو تحت?کنترل قرار گیرند و بچهدار شوند. پس ۸۰ درصد ماجرا را قبل از ازدواج میتوانیم بفهمیم ولی از ۲۰ درصد باقی نه شما اطلاع دارید، نه پزشکتان. توصیه من به زوجهای ناباروری که استفاده از روشهای کمک باروری هم برایشان بینتیجه بوده این است که به جای تلف کردن وقت با قوانین سخت و گاهی آزاردهنده پذیرش فرزندخوانده در ایران و طی مراحل اداری آن، از جنین اهدایی استفاده کنند و سریعتر، ارزانتر و آسانتر صاحب فرزند شوند. حتی اگر رحمشان مشکل دارد، از رحم اجارهای کمک بگیرند.
دلم میخواست به جای چنین توصیهای میتوانستم بگویم مانند بسیاری از کسانی که قدرت باروری و خودشان هم یک یا دو بچه دارند و کودکی را هم به فرزندی میپذیرند، عمل کنید؛ اما چه کنم که میدانم قوانین سخت و کاغذبازیهای پذیرش فرزندخوانده در ایران ممکن است خیلیها را پشیمان کند و باعث شود عطای این کار را به لقایش ببخشند. کاش ماجرا سادهتر از این بود تا نه تنها زوجهای نابارور، بلکه افراد مسنتر که بچههایشان را سروسامان دادهاند و حالا تنها هستند هم بتوانند این بچههای بیسرپرست یا بدسرپرست را تحت تکفل بگیرند.
در کشورهای دیگر به جنبههای انسانی و اخلاقی فرزندخواندگی آنچنان توجه دارند و مثلا افراد مشهور و متمولی مانند تامکروز و وودیآلن در لیست انتظار میمانند تا نوبتشان شود و بتوانند سرپرستی کودکی را بگیرند اما در ایران متأسفانه اینگونه نیست.
کاش به جای این همه سختگیری، دولت این بچههای بیسرپرست و حتی بدسرپرست را که تحت آزار جسمی و روانی والدین خود هستند، ساماندهی میکرد و به افراد اصلح میداد تا از حق در سلامت بزرگ شدن، لذت ببرند. یادم است قدیمترها در همین ایران خودمان صاحبخانه ثروتمند، سرپرستی یکی از بچههای کارگر، آشپز یا کلفت خانه را به عهده میگرفت و بین او و بچههای خودش فرق نمیگذاشت، به او میرسید، غذا و لباسش را تامین میکرد و حتی او را به دانشگاه میفرستاد. شاید حرفهای من در این یادداشت کوتاه و بحث فشرده نگنجد اما واقعا باید رابطه مستقیم بین حقوق کودکان و فرزندخواندگی را شناخت و کاری کرد که از ظرفیت موجود، به بهترین نحو استفاده شود و کیفیت زندگی انسانهایی که به دنیا آمدهاند اما کسی آنها را نمیخواهد یا کسی برای رشد و پرورش آنها هدف و برنامهای ندارد، بالا رود. چه بسیارند خانوادههای ایرانی که یک یا دو بچه دارند اما قادرند تا ۶ بچه را به درستی، با بهترین شرایط زندگی و تربیتی بزرگ کنند تا این بچهها مجبور نباشند هر روز از پدر و مادر معتاد خود کتک بخورند، در خیابان مورد آزار قرار بگیرند و زندگیشان نابود شود.