سال ها پیش زمانی که خواننده های جوانی همچون «محسن چاوشی», «محسن یگانه», «حامد هاکان» و... به یکباره اوج گرفتند و در صدر موسیقی کشور دیده شدند, نام دیگری نیز در کنار این لیست دیده می شد.
نسل موزیک: مسعود امامی؛ وی به تازگی با سومین و جدیدترین آلبومش به نام «همیشگی» و همچنین برگزاری کنسرتش توانسته نظر مخاطبانش را جلب کند و به دوران اوج هنری خودش برسد. آلبومی که به نظر منتقدان می توان از آن به عنوان ماحصل اندیشه ای قابل احترام در موسیقی پاپ یاد کرد.
هنرمندی که خیلیها ابتدا با ترانههایش ارتباط برقرار کردند و پس از طوفانِ «امون بده» در سالهای دور، او دیگر یک صدا و لحن عاشقانه بود که در دوره امپراطوری «نشکن دلمو»با صدای «محسن» ها، شنیده شد و حتی وسط این میدان رقابت، شانه به شانه پیش رفت. تراژدی ماجرا زمانی احساس میشود که همه این سالهای رقابت، برای او بدون هیچ حمایت و اسپانسری گذشته و او تنها و تنها به زور تلاشهای شخصیاش جلو آمده.
آلبوم سوم هر هنرمند را باید «پیچ خطرناک» این جاده پر دست انداز دانست. پیچی که خیلیها را به دره «فراموشی» فرستاده. «مسعود امامی» حالا ازاین پیچ گذشته. فکر می کنید احوالش چگونه است؟
*از قطعه «امون بده» شروع کنیم که انتشار آن همزمان با روی کار آمدن خوانندگان زیر زمینی بود که تب زیر زمینی را در جامعه همه گیر کرده بودند. این قطعه منتشر شد و سر و صدای زیادی داشت. خودت کی به این نتیجه رسیدی که قرار است یک خواننده پرطرفدار باشی؟
همه مصاحبه های من با محوریت «امون بده» شروع میشود و من خیلی سریع از این موضوع میگذرم تا به موضوعات جدید برسیم. یک تفاوت عمده بین کار من و موسیقی زیرزمینی که آن زمان وجود داشت، بود. من اشتباهی وارد این سیستم شدم و دخل و تصرفی در انتشار امون بده نداشتم. قصد خواننده شدن نداشتم اما این اتفاق رخ داد و کار به صورت اتفاقی منتشر شد. گواه این مدعا هم انتشار کار با اسامی مختلف است و اسمی از خودم عنوان نشده بود. حدودا دو سال پس از انتشار این کار از طریق «سروش شهریاری»، این اسم اصلاح شد. از سال ۸۴ تا امروز فقط نه سال گذشته است اما موسیقی ما دچار چند پرش مختلف شده است که من می توانم به موسیقی زیرزمینی، تب «بنیامین»، تب تداخل موسیقی ایران و لس آنجلس و تب کنسرتها اشاره کنم.
*تب موسیقی «رپ» مد نظر تو نیست؟
این موسیقی تب نبود یا حداقل خللی در کار من ایجاد نکرد. مثل روز برای من روشن بود که این سبک هم همانند موسیقی هیپی های دهه هفتاد میلادی، موسیقی پانکیها و... که در یک مقطع میآمدند و میرفتند ماندگاری ندارد.
*چرا از بنیامین به عنوان یک تب اسم بردی؟ انقدر آنرا همه گیر میدانی؟
اتفاقی که برای بنیامین، «فریدون آسرایی»، «احسان خواجه امیری» و یا «فرزاد فرزین» رخ داد به واسطه انتخابهای صحیح و کاراکترسازی درستی بود که از اتاق فکر این افراد شکل گرفت. تب بنیامین یک تغییر کلی و رنسانس در موسیقی ما است. ما شاید موج اول موسیقی نوین پس از انقلاب هستیم. پیش از سال ۸۴ موسیقی یک دوره گذار بود که شکل پاپیولار موسیقی صدا و سیما در کنارش وجود داشت. شاید «سعید شهروز»، «شادمهر عقیلی» و «ناصر عبداللهی» از این موسیقی تمکین نکردند و تقریبا می توان گفت که یک سمت نگاه خواننده ها به سمت تلویزیون بود.
*یک مقدار از بحث دور شدیم و برگردیم سراغ امون بده که زمان انتشار آن همزمان با «نشکن دلمو» بود.
مخاطبان آن دوره دو دسته شده بودند که برخی طرفدار این قطعه و برخی هم طرفدار «امون بده» بودند. مخاطبان جدی موسیقی در یک شوک بودند که می دیدند راه های دیگری هم در موسیقی می تواند وجود داشته باشد.
*تو «حامد هاکان»، «محسن چاوشی» و «محسن یگانه» در آن زمان توانستید طرفداران زیادی به سمت خود جذب کنید.
البته قبل از ما «رضا صادقی» و چهره هایی نظیر «آرش دلفان» هم بودند. من واقعا بی خبر از همه این جریانات بودم و نمی دانستم که چه اتفاقی رخ می دهد.
*شغل تو آن زمان چه بود؟
من در زمینه ترانه سرایی فعال بودم اما شغل آزاد داشتم.
*موسیقی دغدغه ذهنی و کاری تو نبود؟
دغدغه من از آن زمان تا کنون عشق بوده و هست.
*بین ترانه سرایی و خوانندگی کدام یک برای تو جدی تر بود؟
قطعا خوانندگی بود اما چون کسی نمی دانست که می خوانم، من را بیشتر به عنوان ترانه سرا می شناختند اما اکنون مردم من را به عنوان یک خواننده می شناسند.
*همه گیرشدن امون بده تا چه حد باعث شد که خوانندگی برای تو جدی شود؟
آنقدر که «امون بده» موفق بود من موفق نبودم زیرا این کار از من موفق تر بوده و هست و امیدوارم در آینده بتوانم اتفاق بزرگتری را رقم بزنم.
*همیشه زیر سایه این کار بودی.
«امون بده» اواخر ۸۳ منتشر شد و در سال ۸۴ اصطلاحا گل کرد و آلبوم آن در سال ۸۷ و بسیار مظلوم به بازار آمد.
*در مورد بنیامین و اتاق فکر و سیاستگذاری او صحبت کردی که باعث شد آثار او بیشتر شنیده شود و با اتفاقات خوبی همراه باشد. این اتاق فکر و سیاستکاری در تو نبود. بعد از «امون بده» هر شخص دیگری جای تو بود اگر یک سیاستکاری و خط مشی مستقل داشت قطعا میتوانست از آن موفقیت یک سلبریتی تمام عیار بسازد.
در اتفاقاتی نظیر بنیامین، خواننده به عنوان یکی از ارکان داستان است. من احساس میکنم تا همین یکی دو سال قبل در یکی از جزایر موسیقی کار میکردم. همیشه میگویند که اخلاق زاییده نیاز آدمها است و هدف وسیله را توجیه میکند و این دو مقوله همیشه در زندگی ما است. من نمیدانستم که اصلا جریان چیست. من یکی از آدمهایی بودم که با دو مجله غول موسیقی ارتباط نزدیکی داشتم.
*من صفحه ترانه های تو را میخواندم.
آن صفحه که بود اما به عنوان مثال اولین مصاحبهای که از «رضا صادقی» در مجله «ترانه ماه» چاپ شد و فکر کنم اولین مصاحبه این خواننده بود را من پیاده کردم.
*منظور من این است که چرا همیشه در این جریانها بودی اما توان مدیریت آن اتفاق بزرگ را نداشتی؟
آنقدر که به کیفیت کارم و تولید فکر کردم به قسمت دوم به تنهایی فکر نکردم. وقتی که کم حضور داشته باشی از تو تعاریف مختلفی میشود. به عنوان مثال برخی با من کار نمیکردند چون تصور داشتند که میخواهم قیمتهای کلان مطرح کنم. این موضوع را کسی مطرح کرده است که دوست نداشت من وارد آن چرخه بشوم. در مورد تب بنیامین صحبت کردیم و یک اتفاق مهمتری پیش از آن رخ داد. آن هم داستان «MI TV» و «ایران موزیک» بود. خیلی از خوانندههای ما جریانات خود را مدیون این داستان میدانند. تمام خوانندههایی که این روزها میخوانند و به بلوغ رسیدهاند محصولات طیفها و جریانات مختلف موسیقی هستند. مثلا احسان خواجه امیری محصول تلویزیون و تب تیتراژ است که پس از سالهای ۸۸ و ۸۹ به دلیل دافعه تلویزیون دیگر برای کسی رخ نداد. فرزاد فرزین و بابک جهانبخش و خواننده هایی از این دست محصولات ماهواره هستند. آدم هایی که با ماهواره توانستند در این سیستم ریشه بدوانند. محسن چاوشی و محسن یگانه محصولات اینترنت هستند و حتی اعتقاد دارم که این افراد پدران سیستم انتشار اینترنتی هستند.
*من به آن جواب خودم نرسیدم که با وجود این تحلیلها چرا نتوانستی قضیه خودت را مدیریت کنی؟
به دلیل اینکه داخل هیچکدام از این جریانات نبودم. اینکه کار تو وارد اینترنت میشود با اینکه کار را خودت به اینترنت بدهی تفاوت دارد. من یک کار به اسم «امون بده» در سال ۸۴ آمده است و دیگر پس از آن هیچ کار دیگری نداشتم تا سال ۸۷ که آلبوم آمد. اخذ مجوز آلبوم من به دلیل ممنوعالکاری شرکتی که کارهای آن را انجام میداد یک سال و نیم به تاخیر افتاد. رییس آن شرکت این موضوع را نگفت. من نمی دانستم که به دلیل ممنوعالکاری شرکت «گیتی گویش» این جریان طول کشیده است. تصور داشتم که این روند یک سال و نیم به طول می انجامد در حالی که آلبوم من بدون تعدیل، اصلاح و مشکلی مجوز گرفت.
*مجوز گرفت و انتشارش با اتفاقات خوبی همراه نشد.
در سال ۸۷ پخش مویرگی نداشتیم و فکر کنم دو آلبوم در آن سال پخش مویرگی داشت و سایر کارها در شرکت ها ماندند. در آن سال و طی حدود سه ماه، ۲۵ عنوان تاثیرگذار به بازار عرضه شد. آلبوم بابک جهانبخش، آلبوم سعید شهروز، محسن یگانه و محسن چاوشی و... منتشر شدند. آقای «صدرالدین حسین خانی» پس از انتشار این آلبوم در مصاحبه ای گفت:«روزی که امون بده را به برای پخش به ما ارائه کردند من هیچ وقت فکر نمی کردم که این آلبوم اینقدر کشش داشته باشد. ما اگر روی امون بده کمی دلسوزانه تر کار می کردیم، پتانسیل فروش بیش از دویست و پنجاه هزار نسخه را داشت.» یک سال بعد و زمان کنسرت «علی لهراسبی» ایشان را دیدم و گفتند که من یک عذرخواهی به شما بدهکار هستم اما دیگر همه چیز گذشته بود. باز هم رویکرد سال ۸۷ در سالهای بعد از آن وجود نداشت. شاید من موج سوار خوبی نبودم ولی در عین حال منکر این موضوع نمیشوم که برخی دوستان من در عین دوستی به واسطه اینکه من را خیلی جدی نمیگرفتند یا زیاد جدی میگرفتند کارهایی را میتوانستند انجام ندادند.
*منظور تو دوستان مطبوعاتی است؟
دوستان مطبوعاتی زمان آلبوم «امون بده» برای من سنگ تمام گذاشتند. اما در آلبوم دوم همه اتفاقات بد با هم رخ داد. این اثر در خرداد سال ۸۹ مجوز گرفت و به دلیل بی مبالاتی ها و با شرایط عجیبی در آبان ۹۰ به بازار عرضه شد. اول اینکه نزدیک محرم بود و آلبوم دچار خرابی شد.
*چه تعداد از سی دی های آن آلبوم مشکل داشت؟
خودشان گفتند که ۱۵ درصد ولی فکر می کنم حدود ۲۵ درصد سی دی ها خراب بود و این ۲۵ درصد روی کل آلبوم تاثیر گذاشت. یعنی یک یا دو مورد سی دی خراب را مرجوع میکردند و فروشنده کل پک آلبوم را نمیفروخت. با این حساب اما الان دیگر آلبوم دوباره وجود ندارد و به فروش رفت.
*آن اتفاق آیا واقعا سهوی بود؟
نمی توانم در مورد آن نظر بدهم.
*من شنیدم که درگیری های زیادی را با تهیه کننده های آن آلبوم داشتی و سر انتشار کار تو این مسائل به اوج رسید.
تاخیرهای متوالی انتشار یکی از دلایل من برای این صحبت است. به عنوان مثال ایشان مصاحبه ای انجام داد و گفت که این آلبوم سوخت شد. در صورتی که ایشان هنوز دو ماه نشده بود که چنین مصاحبه ای انجام داد و زودتر از سه یا چهار ماه نمیتوان پیرامون سرنوشت یک اثر نظر داد.
*ایشان جزو نفرات اول این حوزه در سالهای گذشته بود ولی رخ دادن چنین مشکلی بعید به نظر میرسید.
من فکر کنم که سوءمدیریت در این مساله دخیل بود و نتوانست این سیستم را مدیریت کند. ایشان باور نمی کرد که چنین اتفاقی رخ داده باشد. من روز اول گزارش دادم و همان زمان به یکی از خبرنگاران گفتم که یک کار تحقیقی انجام دهید و از بیش از ۱۵ فروشگاه نامه دارد که این آلبوم خراب بوده است. گفتند که با شرکت تولید یک جلسه بگذاریم و من آن شرکت را متقاعد کردم.
*در همان یک ماه اول امکان حل این مشکل وجود نداشت؟
اگر شما یک تهیه کننده با اعتقاد و التزام به آلبوم باشید باید یکبار دیگر کاری که دچار این مشکل شده است را تولید کنید. ایشان چنین کاری انجام نداد و بدهی خود را هنوز هم پرداخت نکرده است.
*درگیری های شما تاثیری روی این داستان نداشت؟
من اصلا درگیری نداشتم. من همواره در هر پروژه کنار افراد بودم و رو به روی هیچ فردی قرار نگرفتم. تهیهکننده آلبوم تازه از این پس رو به روی من است و به تازگی پرونده ایشان را به جریان انداخته ام و پس از سه سال این صحبت ها را انجام می دهم. ایشان فقط یک متنی نوشت و قرار شد که فقط پاسخی به آن متن بدهم. اما بعدا فکر کردم او آنقدر مهم نیست که بخواهم به نوشته اش پاسخ بدهم.
*پنج سال بعد آیا در مورد این سکوت سه ساله که از بهترین دوران کاری خودت بود عذاب وجدان نخواهی داشت؟
داریم در مورد آلبومی که اگر نگوییم بهترین در سال ۹۰ اما می توانست یکی از پنج اثر برگزیده آن سال باشد صحبت می کنم. در آن مقطع اتفاقات دیگری هم رخ داد که چندان خوب نبود. دوستان مطبوعاتی من در همان زمان از کار رسانه دور بودند و این برای من خیلی سنگین بود و به من لطمه زد.
*اتفاقا یکی از انتقادات من به تو این است که دایره دوستان محدودی داری و بیش از حد هم تحت تاثیر آنها هستی. حتی می خواهم بگویم برخی جریانات فکری تو از جریانات فکری این افراد سرچشمه می گیرد.
منظور از دایره فکری من چیست؟
*نوع تفکری که در آلبومهای تو است براساس تفکرات آدمهایی است که در اطراف تو هستند.
این موضوع را قویا تکذیب می کنم.
*وقتی در مورد کسی صحبت میکنم بدان که صفر تا صد او را بررسی کردهام.
طرح این موضوع اتفاقا خوب است اما می خواهم که برای من مثال بزنید.
*«علی بحرینی»، «بابک صحرایی»، «پیام هوشمند» و «داریوش شهریاری» و... مدنظر من است. این افراد یک جمع رفاقتی و دوستانهای دارند و در کنار آن کار هنری هم انجام میدهند. کاری که بالا و پائینهای مختلفی را در دوره های مختلف داشته است.
من تا کنون با بابک صحرایی و داریوش شهریاری قطعه مشترکی تولید نکردهام. علی بحرینی در آلبوم «همیشگی» حضور پیدا کرد چون قرار بود که آلبوم ظرف مدت یک ماه جمع شود و من دو پروژه داشتم که از او کمک گرفتم. حتی گفتهام که علی بحرینی آنقدر که در آلبوم «محمد علیزاده» و «مرتضی پاشایی» و... هنرمند تاثیرگذاری بود نتوانست برای من آنگونه باشد. او با دل خود کار کرد ولی کار دلی به من ارائه نکرد.
*آیا چند سال بعد به احترام انتخابها و طرز فکر خودت تمام قد میایستی و دفاع میکنی و میگویی که آثارت نتیجه تصمیمات شخص خودم است؟
همه درباره کار با من میدانند که تصمیم گیرنده قطعی خودم هستم. اصلا چرا من به عنوان ترانه سرا در آلبومهای خودم با هفت ترانه سرای دیگر همکاری کردم؟ به دلیل اینکه من تمامیت خواه نبودم. تمامیت خواهی من زمانی بود که دیدم در یک ژانری از کار خودم آنگونه که باید نیستم. «امون بده» یا «دوباره» کاملا فکر خودم است. یکی از دوستان من گفت که هنرمندی به نام «محمد مروی» یا «حامد حسینی» وجود دارد. وجود حامد حسینی که با مشورت با من کار کرده است به خلق قطعه ای نظیر «پاییزی» منجر میشود. حضور محمد مروی هم به خلق قطعه «چشماش» ختم می شود. اگر اینگونه مشورت گرفتن اشتباه است که باید بگویم من اشتباه می کنم و از دیگران نظر می گیرم.
*البته باید بگویم که به نظر من قطعه «پاییزی» بهترین کار تو پس از «امون بده» است.
پاییزی یک کار کاملا مستقل است. ترانه، آهنگساز و تنظیم کننده آن را خودم انتخاب کردم. در آن زمان با «مسعود مفیدی» در یک استودیو بودیم ولی کار را به حامد حسینی واگذار کردم و در این راه از هیچکسی مشورت نگرفتم. حامد متولد ۱۳۶۷ است و حداقل یک نسل با من تفاوت دارد. قاعدتا ذهنیت او نماینده ذهنیت آدم های یک نسل پس از من است. حوزه ارتباط من با دیگران شامل آدم های متولد ۶۵ تا ۷۳ است. من باید بدانم که آنها چه فکری دارند و قرار است که من برای یک نسل دیگری هم بخوانم. علی بحرینی یا داریوش شهریاری دایره المعارف بسیار خوبی هستند و به نظر من باید آدم استنتاج کند و خروجی خود از این استنتاج را ارائه کند.
*اصولا فکر می کنم جغرافیای موسیقی به چند شخصی محدود شده است که در قبل موفق بوده اند و همه به سمت آنها رفته اند تا بتوانند آن موفقیت های گذشته را تکرار کنند. همین مساله باعث شده است که به تکرار غیرقابل تحملی برسیم.
این به دلیل فرهنگ غلط است. شخصی در دهه هفتاد میلادی «هتل کالیفرنیا» را منتشر کرده است و چهل سال است که از آن درآمد دارد و کنسرت برگزار میکند. در ایران اگر دو سال پشت سر هم آلبوم بدهید شما را میپرستند و اگر سال سوم آلبوم نداشته باشید کنار می گذارند.
*خب همین موضوع دقیقا همان مصرفی بودن برخی موسیقیهای پاپ است.
مصرفی بودن نیست بلکه مصرفی کردن است. موسیقی پاپ نمیتواند مصرفی باشد. منظور من این است که اگر مسعود امامی در خانه بنشیند کسی به زور او را از منزل خارج نمی کند. من شما را به عنوان یک ژورنالیست تاثیرگذار قبول دارم ولی آدم هایی اینجا می آیند که اصلا به عنوان ژورنالیست قبول ندارمشان و اولین سوال آنها از من «امون بده» است. یعنی این یک موزیک ماندگار است و جنبه مصرفی ندارد. من گاهی به امون بده حسادت می کنم ولی برگزاری کنسرت به این شکل در موسیقی ما رایج شده است. کنسرت هایی که در تهران برگزار می شود و برای یک خواننده هفت هزار تقاضا وجود دارد که به اندازه سه و نیم سالن میلاد نمایشگاه است. اما برای آن خواننده هشت سانس کنسرت برگزار می کنند. همان خواننده آن کنسرت را در اردیبهشت، شهریور و ماه های دیگر برگزار می کند و فقط کت خواننده در برنامه ها عوض می شود. در ادامه می خواهند کارهایی انجام بدهند و چیزهایی را در ابتدا و نیمه کنسرت قرار می دهند. این برنامه ها چیزی را به مخاطب اضافه نمی کند و فرهنگ کنسرت ما از دو سال پیش تا کنون عوض نشده است. تصمیم گیرنده های کنسرت یک سری آدم پولدار هستند که اگر دو سال دیگر هوس کنند وارد کار ساختمان سازی یا تولید فیلم شوند میروند.
*در مقوله ضعف حاکم بر موسیقی کشور چقدر فقدان هنرمندانی که تفکر عمیقی ندارند را تاثیرگذاری میدانی؟
هنرمندانی در گذشته بودند که حضور آنها بسیار تاثیرگذار بود ولی الان دیگر کسی آنها را اصلا نمیشناسد! این به دلیل جغرافیای تعریف شده بر موسیقی فعلی ما است. موسیقی که دارد به سمتی میرود که قطار حرکت کرد و اگر همراه قطار نروید جا میمانید.
*برسیم به مبحث ترانه سرایی تو و سوالات را در آن بخش ادامه دهیم. دغدغه ترانه سراها در یک دوره برای ورود به خوانندگی آنقدر جدی شد که من همیشه فکر میکردم ورود تو به این حوزه با چنین وسوسهای همراه بود. آیا چنین تفکری در مسیر هنری تو بود؟
من هیچ وقت نفهمیدم که ذوق کار کردن با یک خواننده به چه معنا است. دو خواننده هستند که اگر یک روز از من کار بخواهند با آنها همکاری می کنم. طرفدار آنها نیستم ولی دوست دارم ترانه خودم را روزی با صدای این دو نفر بشنوم. برای من هیچ فرقی بین آقای X با سطح یک با آقای Y در سطح دو نیست. در گذشته نبوده و هنوز هم نیست. هیچ وقت دغدغه این را نداشتم که کار من را فلان خواننده بخواند. گواه این قضیه هم اطرافیان من هستند. همیشه به ترانه سراها میگفتم که هیچ چیز به اندازه عزت نفس و کرامت باعث وجهه یک مولف نیست. یک ترانه سرا نباید با کلاسور در دست دنبال خوانندهای بدود که نمیداند ترانه به چه معنا است. باید شأن یک مولف همیشه حفظ شود. نه به این عنوان که آقای فلانی اگر میخواهد کار کند حتما باید با من تماس بگیرد. به نظر من نباید خواننده به خودش اجازه بدهد که وقتی تلفن همراه او زنگ زد بردارد و بگوید که ای وای ترانه سرا تماس گرفته است! من قبول دارم که مشکلات مالی وجود دارد و خیلی ها دوست دارند از این کار کسب درآمد داشته باشند. هفتاد یا هشتاد درصد کسانی که الان در زمینه ترانه سرایی کار میکنند یک شوخی هستند! سن من به گونهای است که سعی میکنم مثل یک عموی مهربان با این قضیه برخورد داشته باشم. در بیست و هشت سالگی برخورد شدیدی با این افراد داشتم و میگفتم که کار شما این نیست.
*در مورد آن وسوسه خوانندگی صحبت نکردی.
همانطور که گفتم من اشتباهی وارد این حوزه شدم.
*این اشتباهی دقیقا به چه معنا است؟
چند نفر از دوستان قطعه «امون بده» را از من گرفتند و همه آنها افراد امانت داری بودند. یک خانم توانست این قطعه را از یکی از دوستان من بگیرد و پس از پایان رابطه آنها، آن خانم کار را به اسم «سعید اسلامی» منتشر کرد. شما می خواهید دنبال زندگی خود باشید و ناگهان یک قطعه ای به این شکل منتشر و موفق می شود. داریوش شهریاری می گوید که همه دنبال یک کار موفق هستند و تو قطعه ای داری که هیت شده است و نمی دانم به چه دلیلی نباید پیگیر این داستان نباشی. از سوی دیگر رابطه خوبی بین مجله های «ترانه ماه» و «اتفاق نو» نبود اما ارتباط خوبی با هر دو آنها داشتم. آنقدر که من روی دوستان خودم تاثیر داشتم، دوستان روی من تاثیر نداشتند. دوستان من در همان جو ترانه سرایی باقی مانده بودند.
*در آن دوره شناخت دقیقی روی مسائل وجود نداشت.
اگر شناخت و بینش امروز وجود داشت مطمئن باشید پای جمعی از خوانندههای امروز ما به نزدیکی برج میلاد هم نمیرسید. این روزها مثلا می گویند که شما چقدر شبیه محسن یگانه میخوانید و از دل این افراد برخی دوستان جدید ما معرفی میشوند. خود این افراد هم باور نمیکنند که هفته آینده در محله خود یک آدم معروف هستند.
*پیش از ورود به بحث آلبوم همیشگی در مورد ترانهسرایی تو این سوال برای من وجود دارد که چرا در اغلب موارد نگاهی که نسبت به عشق داری توام با غم است؟ نگاه منفی و سیاه کم دارید ولی این غم ویژگی بارز اغلب ترانه های تو است.
من ترانه هایی با نگرش مثبت دارم ولی شما گاهی اوقات فقط برای خودتان کار نمی کنید. واقعیت مطلب این است که گاهی نیاز جامعه هم در این نکته ای که گفتی دخیل می شود. در آلبوم «امون بده» باید قطعاتی تولید می کردم که بتوانند در کنار امون بده خودشان را نشان دهند. این داستان کمی در آلبوم «دوباره» متفاوت تر بود. به هر حال منکر این موضوع نیستم که هنرمند یک موجود کاملا با اراده نیست. هنرمند گاهی گرفتار ناخودآگاهش است. کسی که وقایع سال ۸۸ را دیده باشد نمی تواند در آلبوم دوباره کارهای شاد زیادی داشته باشد. من آلبوم دوباره را در سال ۸۸ تولید کردم و یک خواننده باید خیلی بی غم باشد که آلبومی را در آن سال تولید کند که فضای شاد داشته باشد. من در برخی قطعات نظیر «به هیشکی نگفتم»، «دیگرون» و یا «وسواس» دغدغه آن روزها را داشتم. اگر دقت کنید در آن کارها رگه های اجتماعی هم وجود دارد. منتهی هرکسی براساس ادراک و احساسات خود با آن کارها برخورد می کند. *فکر می کنم از سال ۸۷ که به شکل جدی و متمرکز کار خود را دنبال کردی سعی داشتی که یک جریان دیگری نسبت به عشق ایجاد کنی. با نظر من موافقی؟ هر کسی به اندازه درک خود کار می کند. من اعتقاد دارم در این جامعه نا به سامان، حلقه مفقوده تمام روابط اجتماعی ما عشق است. آدم ها به همدیگر اعتماد ندارند و با ترس وارد روابط عاطفی می شوند. تقریبا می توانم بگویم که نا امید وارد روابط عاطفی می شوند. نقدی نسبت به من مطرح شده بود که می گفتند چرا رویکرد اجتماعی نداری؟ در حالیکه معضل اجتماعی امروز ما فقر عشق است. یعنی اگر همدیگر را دوست داشته باشید روز خود را راحت سپری می کنید.
*نکته دیگر در مورد برخی ترانه های تو نظیر «چشماش» یا «اگه بدونی» این است که کاملا عین یک قصه است و به نوعی می توانیم بگوییم که دکوپاژ و تصویرسازی دارد. این موضوع از کجا سرچشمه می گیرد؟
ترانه سرایی آنگونه نیست که برخی می گویند حتما تو را باید به ملکوت برساند اما گاهی اوقات باعث وصل شدن تو به خارج از این دنیا می شود. من در جواب هر کسی که از سبک می گوید این پاسخ را دارم که هیچ کسی سبکش را خودش به وجود نمی آورد. آدم ها می نویسند و اگر حرف خاصی داشته باشند به یک سبک می رسند. هیچ کسی سبک را خودش به وجود نمی آورد. من در نوشتار به اعتدال اعتقاد دارم. سعی می کنم تمام جوانب را در نوشتن خودم در نظر بگیرم. شاید همین اعتدال و رعایت برخی اصول باعث این نکته که می گویی بشود.
*کار تلخ در ترانه هایت کم داری. موافقی؟
اتفاقا کار تلخ زیاد دارم ولی ترانه توهین آمیز ندارم و نخواهم داشت.
*در بحث آلبوم «همیشگی» از قطعه اول آغاز می کنیم. من اعتقاد دارم که بازار باعث شده است در قطعه اول آلبومی که برای رزومه کاری تو بسیار مهم بود به سراغ یک فضای اکتیو بروی. نظر خودت چیست؟
خیلی از صحبت های من در قالب یک خواننده نبود و کلی صحبت کردم. وقتی خواننده ای مثل «مازیار فلاحی» داریم، وقتی هیت ترین ترک فرزاد فرزین در کنسرتهای او آثار اسلو است و خوانندگانی مثل رضا صادقی و احسان خواجه امیری داریم، به ما میگوید که بازاری خواندن همان شش و هشت خواندن نیست. اولین تلنگر این موضوعی که گفتی در جشنواره فیلم فجر سال ۹۰ به من زده شد. فرصتی بود که صبح تا شب فیلم های جشنواره را در برج میلاد تماشا می کردم. خودم دیگر آن فیلمهای تلخ را دوست نداشتم. وقتی به خودم نگاه کردم دیدم که واقعا گناه است اگر بخواهم مردمی که خودشان گرفتاری های زیادی دارند را باز هم به سمت مشکلات سوق بدهید. تلنگر دوم سال ۹۱ بود. قبلا قانون مجوز کنسرت این بود که یک قطعه را فیلم می گرفتیم و روزی که من رفتم گفتند که همه قطعات را باید فیلمبرداری کنید. آن سال قسمت نشد کنسرت داشته باشم و یک شب قطعاتی که می خواستم در کنسرت اجرا کنم را بررسی کردم. دیدم که من چقدر کار اسلو خوب دارم و چقدر آدم هایی که به کنسرت می آیند از فقدان ریتم اذیت می شوند. تلنگر سوم این بود که در این آلبوم با اکیپی که نگاه دیگری نسبت به موسیقی داشتند کار کردم.
*فکر میکنم همین اکیپ باعث شد که در ترک ۲ یعنی «لال» یک مزه و طعم تُرکی را داشته باشیم.
کاملا نظر من این بود که فضای تُرکی نداشته باشیم و با تنظیم کننده کار هم چالش زیادی داشتم. توجیه ایشان این بود که از تعریف شما فضا تُرکی است وگرنه این یک کار دشتی است و سازبندی زهی هم بر این اساس است.
*ترانه بر اساس ملودی در این کار نوشته شده است؟
کارهایی که علی بحرینی نوشته است روی ملودی بود.
*تصور اینکه مسعود امامی کار شش و هشت نظیر «بی هماهنگی» را بخواند خیلی سخت است!
همه این تعاریف در چارچوب هایی است که من به آنها اعتقاد ندارم. اینکه می گویی تصور شش و هشت خواندن من سخت است را زمانی قبول می کنم که من یک مصاحبه علیه این سبک انجام داده باشم. در صورتی که اگر در آلبوم اول هم شش و هشت خوب داشتم می خواندم.
*تو به وفادار ماندن به موفقیت سبکی که در میان مخاطبان موسیقی طرفدار داشته است اعتقاد نداری و می خواهی که فضاهای جدید را تجربه کنی؟
راه یک جا نماندن این است. من با شش و هشت موافق هستم و شاید «بی هماهنگی» انتخاب خوبی نبود. شاید اگر یک مقدار ملودی این کار شیرینتر بود شما امروز میگفتید که عجب انتخاب خوبی داشتید. قضاوت کردن درباره این ترک کمی زود است و باید بگذاریم زمان بگذرد. بدون شک می گویم که دیگر ملودی شبیه به «بی هماهنگی» از من نخواهید شنید.
*در مورد کار پاییزی صحبت کنیم. شاید بتوان به این قطعه لقب «امون بده» مدرن را اطلاق کنیم و تو بالاخره توانستی موفقیتی در همان سطح را تجربه کنی. آیا واقعا در کنسرت ها هم چنین بازخوردی را داشتی؟
چهار یا پنج قطعه من با چنین اتفاقی همراه بوده است. من از ترک «دلواپسی»، پاییزی، «یه مدت» و «تا نرفتم» هم همین قدر فیدبک گرفته ام. تفاوت این قطعات دیگر به سلیقه شخصی باز می گردد. شاید خیلی ها در طرح نظرات خود با من رودربایستی داشته باشند اما من معمولا از فیدبک آثار خودم متوجه می شوم. یک جاهایی متوجه می شوید که برخی کارها صفر تا صد یا همه دوست دارند یا هیچکسی دوست ندارد.
*به عنوان یک مخاطب که تمام کارهای تو از ابتدا تا کنون را دنبال کرده است و شخصیت تو را هم پیگیری می کند می خواهم بگویم که قطعه «عزیزم» ضعیف ترین کار تو در تمام این سالها بود. می خواهم که در این موضوع از خودت دفاع کنی.
هر کسی به عنوان یک مخاطب حق دارد در مورد کارهای من نظر بدهد. من اعتقاد دارم که «امون بده» معمولی ترین ترانه ای بوده است که در زندگی خواندم اما موفق ترین ترانه من هم بوده است. در تالیف چیزی به نام مرگ مولف را داریم یعنی زمانی که کار خود را ارائه کردی دیگر تمام می شوی و مخاطب درباره تو تصمیم می گیرد. من به نظر تو احترام میگذارم. پیش از ورود شما حدود ۱۵ نفر از مخاطبان جدی من اینجا بودند و در این بین دو نفر اعتقاد داشتند که قطعه «عزیزم» را بیش از سایر کارها دوست داشتند.
*تفکرات متعددی در آلبوم تو جاری است و فکر میکنم که مخاطب درگیر یک سردرگمی بشود. من کاملا موافق هستم که اگر ترکیب تیم تو خوب نشود یک به هم ریختگی عجیبی ایجاد میشود.
الان نمیتوانم جواب بدهم و زمانی میتوانم در این موضوع صحبت کنم که به یک فیدبک واقعی پیرامون کار خودم برسم. ببینید ذکر این نکته را ضروری می دانم که کار «مادر» را کاملا به خاطر خودم خواندم. آنقدر از این قطعه بازخورد گرفتم که خودم انتظار نداشتم. بارها من و حامد حسینی تصمیم گرفتیم که تنظیم این کار را عوض کنیم ولی یک حسی می گفت که این موضوع را پیگیری نکنم. در زمینه بازخورد آلبوم و در بخش روند منفی آن بیشتر از گذشته به تنهایی خودم پی بردم زیرا دیدم که اگر پشت آلبوم من گروه و جریانی بود، این آلبوم می توانست به حق واقعی خود دست پیدا کند. همین که خیلی ها اعتقاد داشتند که این آلبوم ضرر نبوده است و به واسطه آن به من توجه می شود خوب است.
*همیشه یک انتقاد به مسعود امامی وارد می شد و آن هم این بود که برای مخاطب تین ایج خود کار نمی کند. دیدگاه من این است که تو در این آلبوم به جای اینکه آنها را به سمت آثارت جذب کنی، خودت برای آنها کار ساخته ای و به سمت این مخاطبان رفته ای. نظر خودت چیست؟
در قسمت تنظیمات فیسبوک می توانید ببینید که در چه شهری و از چه سنی طرفدار دارید. بر خلاف خیلی ها که می گویند کار من تین ایج پسند نیست اصلا این خط کشی ها را قبول ندارم. من اعتقاد ندارم کارهایی که قرمز و نارنجی و بنفش و... آن زیاد باشد متعلق به تین ایجرها است. اعتقاد دارم هر قدر که بچه ها جلوتر می روند به دلیل دسترسی قوی به منابع اطلاعاتی و پدر و مادرهای با سواد در سن چهارده سالگی معادل بیست و چهار سالگی ما هستند. پس از انتشار آلبوم دوباره در یک نگاه گذرا به همان تنظیمات فیسبوک متوجه شدم که حدود هفتاد درصد اعضای صفحه من در همین طیف سنی بودند. اصلا مخاطب جدی موسیقی خانم ها هستند و کسی که طرفدار خانم داشته باشد کنسرت های خوبی خواهد داشت. طیف سنی پانزده سال که یک مقدار مستقل تر می توانند نگاه کنند کار من را هم گوش می کنند. مخاطبان زیر بیست سال زیاد داشتم که الان بالای بیست سال هستند. اعتقاد دارم چیزی که درباره من باید اشاره می شد و نشده است این است که مسعود امامی تا کنون اسپانسر، کلیپ و تیتراژ نداشته است.
*و به حق خودش هم نرسیده است...
در طول یک سال و نیم گذشته هر مصاحبه ای که داشتیم همین سوال را پرسیده اند. این یعنی من به حق خودم رسیده ام.
*این یک نگاه جدی نسبت به تو است. کسانی که شناخت ریشه ای تر از تو دارند چنین موضوعی را مطرح می کنند.
در سال ۸۷ کسی این سوال را از من نمی پرسید. در یک سال و نیم اخیر وقتی هر کسی این سوال را می پرسد یعنی همه متوجه جایگاه من شده اند. من می گویم مسعود امامی را اینگونه قضاوت کنید که تهیه کننده، اسپانسر، تیتراژ، کلیپ ندارد و بعد هر نتیجه ای که خواستید می توانید بگیرید. اگر این آدم به جایی رسیده است که دو تن از بهترین خبرنگاران موسیقی را به اینجا میکشاند و با همدیگر چالش دارند یعنی این آدم توانسته است بدون امکانات خودش را به این درجه برساند.
*سه دلیل بگو که به خاطر آنها آلبوم «همیشگی» را دوست داری.
برای این آلبوم وقت و عشق گذاشتم. از این آلبوم برای خودم خاطره ساختم. همچنین از فیدبک لحظهای آن توانستم به هدف هر انسان که تاثیرگذاری روی جهان اطراف است نزدیک شوم.
*سه دلیل بگو که آلبوم را دوست نداری...
سه دلیل نیست. قطعا پس از هر آلبومی آدم متوجه می شود که برخی کارها را نباید انجام میداد. یکی اتفاقی بود که برای یکی از قطعات این آلبوم رخ داد و اشتباه خودم مبنی بر همکاری با «امیرعباس حسن زاده» بود. این آدم را با وجود اینکه در زمینه هنری و غیرهنری امتحان خود را پس داده بود دخیل کردم. متاسف هستم که ایشان بدون اجازه یکی از قطعات من را با اجرایی فوق العاده بد خواند و کلیپ ساخت. سپس قطعهای که به من داده بود و واگذاری آن را از ترانه سرا دریافت کرده بودم را به شکل فاجعه باری اجرا کرد.