خبرآنلاین - مسعود مرعشی در بهار نوشت:
همانگونه که مطلعید، ترافیک نیویورک منجر به تماس تلفنی مشکوک باراک اوباما با حسن روحانی شد. هشت سال حضور احمدینژاد در دولت باعث شده بود که نیروهای خودجوش که در دوران آقای خاتمی در بالاترین حد آمادگی به سر میبردند، دچار افت بدنی شوند و از روزهای اوج فاصله بگیرند. خوشبختانه این تماس تلفنی باعث شد که بتوانند با پرتاب کفش، بدنی گرم کنند. به امید اینکه با بازگشایی سفارت آمریکا، این عزیزان بتوانند هر روز از دیوار آن بالا بروند تا دچار افت آمادگی نشوند.
بعد از این مقدمهچینی قصد داریم به افشای پشت پرده این ماجرا بپردازیم:
خارجی- داخل لیموزین- در مسیر فرودگاه نیویورک
روحانی شاخه زیتونی در دست گرفته، یکییکی برگهایش را میکند.
روحانی: «زنگ میزنه، زنگ نمیزنه، زنگ میزنه، زنگ نمیزنه...»
تلفن روحانی زنگ میخورد.
حسن: «الو بفرمایید؟»
ولادیمیر: «چطوری حسن آقا؟ برگشتی به سلامتی؟»
روحانی: «آه! تویی ولادیمیر؟ ولادیمیر برو بابا. تلفن رو اشغال نکن منتظر زنگ کسیام.»
ولادیمیر: «قطع نکن، ببین منو! آخرش منم که واست میمونم دل به کیا خوش کردی؟»
حسن: «باشه حالا باشه، بعدا حرف میزنیم. الان توی جلسهام.»
ولادیمیر: «چرا دروغ میگی؟ توی ترافیکی، داری میری فرودگاه.»
حسن: «تو از کجا میدونی؟!»
بیا با احترام متقابل برخورد کنیم، نذار رابطهمون شکرآب شه.»
داخلی- کاخ سفید
اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «هیچی هیچی ببخشید. میگم زنگ بزنم به نظرت؟»
کری: «بزن آقا حله. من با جواد هماهنگ کردم.» اوباما: «ها؟! جواد کیه؟»کری: «رفیق فابریکمه. جواد ظریف.»اوباما: «هار هار! بیجنبه کلا نیم ساعت باهاش حرف زدیا، فکر کردی چه خبره؟! اگه حسن جواب نداد چی؟ ضایع میشیمها!»کری: «خب صداش رو درنمیاریم که زنگ زدیم.»اوباما: «خب اگه روحانی تابلو کنه آبرومون رو ببره چی؟»کری: «نه! اون مردی که حرفای خصوصی رو افشا میکرد (یا تصور میشد افشا میکند) دیگه رفته.»
لوکیشن اول- دوباره تلفن زنگ میخورد.
روحانی: «الو، بفرمایید؟»
صدا: «اونجا کبابی اکبر جوجه و پسرانه؟»
روحانی: «نه آقا جان مزاحم نشو.» (میخواهد تلفن را قطع کند)
صدا: «نه نه قطع نکن! باراکم شوخی کردم.» روحانی فکر میکند فرد پشت خط ایهود باراک رژیم غاصب است.
روحانی: «کثافت! از جون من چی میخوای؟! یه بار دیگه زنگ بزنی شمارهات رو میدم مخابرات پدرتو دربیارن.»
صدا: «این بود اعتدالت؟ این بود تدبیرت؟ آدم با میزبانش اینطوری برخورد میکنه؟!»
روحانی: «ئه! حسین تویی؟ شرمنده من اشتباه گرفتم.»
اوباما: «بابت ترافیک نیویورک شرمنده. ما «باقر» نداریم معضلات رو برطرف کنه.»
روحانی: «ای بابا... حالا روابطمون که خوب شد، باقر رو بذارید شهردار نیویورک، سه سوته ردیفش میکنه. فقط احتمالا بخواد چهار سال یکبار از طرف حزب جمهوریخواه نامزد انتخابات شه که یه رونقی به فضای انتخابات بده.
اوباما: «خیلی هم خوبه دمت گرم.»
روحانی: «باشه پس بهش میگم. هو ئه نایس دی داداااااش.»
اوباما: «کودافیظ. صادیق سلامت لی اینن گدسن.»
روحانی: «هان؟»
اوباما: «ببخشید الان میخواستم به مقامات ترکیه زنگ بزنم یه تیکه اشتباهی استانبولی آماده کرده بودم!»