دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت: "من عاشق شده ام!"
گفتم: عاشق چه کسی؟
گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهی از زندگی من بیرون برو می خواهی بمان من می خواهم برایت زن بگیرم! فقط به او نگفته که زن دوم دختر خواهر خودت است!”
گفتم: “چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟”
گفت: “ شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست!”
گفتم: “حتما خیلی پولداراست؟”
گفت: “نه راننده مردم است !”
بعد نگاهی طلبکارانه من گفت:
“حاج آقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چیکار کنم مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد. می خواهم بدانم جان مادرم ارزش عشق من را دارد یا نه؟!”
گفتم: “ قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟”
گفت: “ راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی یک چیزی را خیلی خوب می دانم مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه، حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم، تبدیل به همسر گلم شد!”